26.8.14

من خوانندگان را شریک جرم خودم کردم

* من ۲۶ اوت ۱۹۱۴به عنوان فرزند سفیر آرژانتین در بلژیک زاده شدم و تولدم در همان لحظه‌ای بود که قیصر و لشکرهایش در حال اشغال بلزیک بودند. در واقع تولد من در یک شرایط جنگی صورت گرفت و نتیجه‌اش این شده که یکی از صلح‌دوست‌ترین آدم‌های روی زمین هستم.
من سال ۱۹۵۱ با آغاز انسداد و گیرو گرفت دوران پرون، آرژانتین را ترک کردم، ولی این کارم داوطلبانه بود. در واقع هیچگاه من خود را به عنوان پناهنده حس نکردم، بارها دوباره به آرژانتین برگشتم تا دوستانم و به خصوص بزرگترین دوستم، یعنی شهر بوئنوس آیرس را ملاقات کنم. شهرها مثل زن‌ها هستند که می‌توان به گونه‌ای نامیرا عاشقشان شد. منتهی من در این زمینه زیاد اهل تک همسری نیستم و می‌توانم همزمان به چند شهر عشق بورزم. اغلب آثارم را در پاریس ولی همچنان به زبان اسپانیایی نوشته‌ام.
من با رایولا (به فارسی «لی لی بازی » ،با ترجمه کاوه میرعباسی) رمانی نوشتم که آن را از هرجا می‌توان شروع کرد. در واقع می‌خواستم کتابی بنویسم که خواننده گزینه‌های متفاوتی داشته باشد و او را از یک خواننده منفعل به یک خواننده فعال بدل کنم. بسیاری از این نقش فعال استقبال کردند. من در کتاب این خوانندگان فعال را «شریک جرم» خودم لقب داده‌ام
**************
خولیو کورتاسار،JULIO CORTÁZAR نویسنده‌ای که تاثیر شگرفی بر ادبیات معاصر آمریکای لاتین گذاشت صدسال پیش در روزی چون امروز، یعنی ۲۶ اوت ۱۹۱۴ زاده شد و در فوریه سی سال پیش هم از میان ما رفت. او که با یوسا و مارکز و فوئنتس گروه چهارگانه پیشگامان تحول در ادبیات آمریکای لاتین را تشکیل می‌دهد بر خلاف سه دوست دیگرش گرایش و برآمد سیاسی بارزی نداشت و نویسنده سیاسی به معنای خاص آن به حساب نمی‌آمد. با این همه با دولت سوسیالیستی آلنده و انقلاب ساندیست‌ها برای مدتی همدلی داشت و بعضا جوایزش را فروخت یا با پولی که برای کتاب‌ها و سخنرانی‌هایش دریافت می‌کرد به یاری زندانیان سیاسی شتافت که وضعیت بهتری داشته باشند. چند بار هم در دادگاه برتراند راسل حاضر شد و در باره سرکوب و انسداد در کشورهای آمریکای لاتین سخن گفت و روشنگری کرد.
امروز هم در آرژانتین و هم در فرانسه مراسم‌های مختلفی برای بزرگداشت یاد کورتاسار در حال برگزاری است.
این هم داستانی کوتاه از او، از کتاب «قصه های قرو قاطی» که با ترجمه جیران مقدم و پژمان طهرانیان در ایران منتشر شده:
زندانی
زندانی: من که چیز زیادی نمی خواهم. یک تکه نان، یک پیراشکی گوشت، و یک شمع کوچک که بگیرمش بین شست و انگشت وسطی ام. تنها چیزی که می خواهم یک قوطی کبریت است تا صدای خِش خِش مورچه های زندانی را که این تو راه می روند بشنوم. تویش کبریت هم نباشد مهم نیست؛ مطمئنم اگر آن را دم گوشم بگیرم، صدای خش خش شان را می شنوم.
نگهبان: حرف زدن ممنوع است، مگر به فرانسه یا ایتالیایی.
زندانی: چه حیف، درست همان زبان هایی که شب دستگیری ام جایشان گذاشتم. فرصت ندادند برشان دارم. زیر شلواری ام را هم نپوشیده بودم که پلیس با صورت برافروخته لگدی حواله ام کرد تا زودتر راه بیفتم. کشان کشان آوردندم اینجا و فرانسوی و ایتالیایی گوشه ی خانه رها شدند به حالِ خودشان. گمانم گرسنه شان شود. فکر می کنید از مسئولین کسی هست که برود چیزی به آن ها بدهد تا بخورند؟
نگهبان: من چه می دانم.
زندانی: کلمات مثل حشرات هی می آیند و می روند و مدام نزارتر و خسته تر می شوند. اول، حروف ربط هستند که می میرند- نحیف ترند و راحت تر جایگزین می شوند.
نگهبان: حروف ربط
زندانی: بعد، قید ها و صفت ها. مرگ صفت ها خیلی دلخراش است. مثل نوری که رو به خاموشی می رود. این را همه می دانند که صفت ها چشم و چراغ زبان اند.
نگهبان: مرگ بر صفت ها !
زندانی : افعال تا آخر ایستادگی می کنند. و همین طور اسم ها. آه، آن ها به این راحتی ها تسلیم نمی شوند. این را بدان که از پا در آوردن یک اسم کار هر کس نیست. نان. چه کسی حاضر است آن را بکُشد؟ و کاج. ساخته نشده تبری که آن را قطع کند. مگر سکوتی هست که شاخه های پر از گنجشکِ کاج ار از صدا بیندازد؟
نگهبان: تخیلاتت بیمار گونه است( به یک کتابچه راهنما مراجعه می کند) . تو مبتلا به زبان شیفتگی، تداعی های هذیانی و تکلم خارج از منطق هستی. شاید هم اختلال در حافظه و سفسطه ی کلیات.
زندانی : گرسنه هم هستم. خیلی زیاد.
نگهبان: چیزی به مردنت نمانده. وقتی بکُشیمت، گرسنگی ات هم برطرف می شود.
زندانی: خودم را می خورم. در لقمه های لذیذ، هر بار یک گاز.
نگهبان: اگر بگویی که نقشه های عملیات H پیش چه کسی ست، می توانی خودت را ذخیره نه داری برای روز مبادا.
زندانی: معلوم است که اگر بگویم نقشه های عملیات H پیش چه کسی ست، می توانم خودم را ذخیره نگه دارم برای روز مبادا.
نگهبان: ولی
زندانی : قبول.

18.8.14

"بدون آن که واقعیتی به فراموشی سپرده شود"

روز شنبه در هاوانا، پایتخت کوبا دیداری صورت گرفت که در تاریخ سیاسی و اجتماعی جهان و روندهای مربوط به آشتی ملی در کشورها بی‌سابقه است.

در روند مذاکرات دولت کلمبیا و گروه مخالف مسلح موسوم به «نیروهای مسلح انقلابی کلمبیا» (فارک) برای آشتی ملی و پایان دادن به یک جنگ داخلی ۵۰ ساله این بار نوبت قربانیان یا وابستگان به آنها بود که با کسانی که به نحوی با مرگ و ربایش و آزار و شکنجه‌اشان مرتبط بوده‌اند روبرو شوند.

درگیری میان ارتش کلمبیا و شبه‌نظامیان راستگرا از یک سو با گروه فارک در سوی دیگر مجموعا در این  ۵۰ سال جان ۲۲۰هزار نفر را گرفته، ۷ / ۵ میلیون نفر را آواره کرده، ۲۵ هزار نفر ناپدید شده‌اند و ۲۷ هزار نفر هم ربوده.

فارک آدم می‌ربود، اعدام می‌کرد یا به کار و خدمت اجباری وامی‌داشت. شبه‌نظامیان نزدیک به دولت و محافل راستگرا دهکده‌های پایگاه فارک را به آتش می‌کشیدند، بعضا با همه ساکنان آن. ارتش هم علاوه بر رویارویی مستقیم با فارک مخالفان غیرمسلح را هم می‌کشت، به آنها لباس اعضای فارک می‌پوشاند و ادعا می‌کرد که در درگیری کشته شده‌اند.

در تمامی طول مذاکرات گروه‌های حقوق بشری تاکید داشته‌اند که بدون جدی‌گرفتن کمیسیون حقیقت‌یاب، بدون ادغام قربانیان در پروسه صلح، بدون توجه به خواست و آلام آنها و بدون  حصول توافق بر سر چگونگی  بازگشایی پرونده جنایات طرف‌های مختلف صلح و آشتی پایداری شکل نخواهد گرفت.

در سه دور اول مذاکرات دولت و فارک که از سال ۲۰۱۲ شروع شده دو طرف تا کنون در باره اصلاحات ارضی، نحوه مشارکت نیروهای فارک در حیات سیاسی و نیز مبارزه با قاچاق مواد مخدر به توافق رسیده‌اند. روز شنبه فصل چهارم مذاکرات شروع شد که وقت به سخن‌آمدن قربانیان، نوع بازگشایی پرونده‌های مربوط به جنایات طرف‌های مختلف این ۵۰ سال و زمینه‌سازی برای  اعلام احتمالی یک عفو عمومی بود.

در جامعه‌ای که در ۵۰ سال گذشته طرف‌های درگیر با زبان سلاح با هم سخن‌ گفته‌اند آشتی ملی و عفو عمومی و مشارکت سیاسی همه طرف‌ها در کنار یکدیگر روند بسیار پیچیده و دشواری است. این دیدارها و بازتاب تاثیرات آنها باید تا حد ممکن زمینه را برای تلطیف فضای اجتماعی و شتاب‌بخشیدن به آشتی ملی آماده کند.

انتخاب قربانیان به سازمان ملل، دانشگاه ملی کلمبیا و کلیسای کاتولیک سپرده شده، به شرط آن که فقط قربانیان یک طرف را شامل نشود.رسانه‌های محلی نوشته‌اند که  این انتخاب کار آسانی نبود و بعضا درگیری و مشاجره‌های فراوانی بر سر ترکیب هیئت‌ها درگرفت.

در اولین گروه ۱۲  نفره‌ای  که روز شنبه در هاوانا با نمایندگان فارک و دولت روبرو شدند، ۵ قربانی یا وابستگان به قربانیان فارک، ۳ قربانی گروه‌های شبه نظامی راستگرا و سه قربانی ارتش و نهادهای امنیتی حاضر بودند.

دیدار در پشت درهای بسته صورت گرفت و هر کدام از اعضای گروه ۱۵ دقیقه وقت داشت که به شرح رنج و آلامی که برخودش یا اعضای خانواده‌اش رفته بپردازد. خانمی که  دو برادر و مادرش را فارک در بمب‌گذاری در یک کلیسا کشته بود به رسانه‌های محلی گفته است که پس از شرح ماجرا در جلسه، یکی از رهبران فارک به سوی او آمده و بدون آن که تصنعی در رفتارش باشد، «خاضعانه و از صمیم قلب عذر خواسته و خواهان بخشش شده».

اولین گروه ۱۲ نفره از ۸ استان انتخاب شده بود، از مرد و زن، معروف و غیرمعروف، فقیر و غنی. آنها در پایان دیدارشان با صدور بیانیه‌ای خواهان آشتی شدند، «بدون آن که واقعیات به فراموشی سپرده شوند. واقعیت‌ها مبنای آشتی ملی‌اند و نه اتهام‌های متقابل».

در هفته‌های آینده نیز ۵ گروه ۱۲ نفره دیگر از قربانیان برای دیدارهای مشابه به هاوانا می‌روند. به خصوص سازمان ملل امیدوار است که این اقدام بی‌سابقه شکاف در جامعه کلمبیا را کمتر کند و مخالفت‌هایی که با عفو عمومی وجود دارد رو به کاهش رود. بنا به نظرسنجی‌ها اکثریت جامعه کلمبیا خواهان پایان جنگ و آشتی ملی است اما با عفو عمومی برای اعضای فارک و مشارکت آنها در صحنه سیاسی موافق نیست. جالب این که مردم مناطقی که کمتر صحنه درگیری‌ها بوده بیشتر با آشتی ملی و عفو عمومی مخالفند.  

در هر صورت تجربه‌ای که این روزها در کلمبیا جریان دارد بی‌سابقه است و میزان موفقیت آن در گشودن گره‌های آشتی ملی هم هنوز نامعلوم. ولی این تجربه به هر صورت برای همه کشورهایی که به نوعی می‌‌خواهند گذشته استبدادی و خشونت‌بار خود را به بررسی و نقد بگیرند در جای خود شاید حائز اهمیت باشد.

15.8.14

معضل رشد اقتصادی و تدبیر بحث‌انگیز اروپا

• چرا سخنرانی وزیر سابق دارایی آمریکا توجه برانگیخته؟ چرا بر خلاف دهه‌های گذشته رشد اقتصادی در غرب تکان اساسی نمی‌خورد؟
•• از اول سپتامبر در اتحادیه اروپا درآمدهای مربوط به روسپی‌گری و قاچاق مواد مخدر هم در محاسبه تولید ناخالص ملی و رشد آن ملحوظ می‌شوند. آیا این تدبیر جواب می‌دهد؟

• موفقیت جوامع سرمایه‌داری را در دو سده گذشته معمولا با نرخ رشد اقتصادی  آنها و میزان اشتغال و مصرف سنجیده‌اند. در واقع «سعادت» آحاد جامعه در این حوامع زمانی تامین‌شده تلقی شده که رشد اقتصادی بالا بوده و بیکاری هم به تبع آن رو به کاهش و مصرف هم رو به صعود.

البته در سال‌های اخیر و شاید پس از گزارش معروف کلوب رم با عنوان «مرزهای رشد» دیگر رشد اقتصادی صرف لزوما عاملی برای موفقیت و پیشرفت به حساب نمی‌آید و در توضیح رفاه اجتماعی و انسانی مولفه‌های غیراقتصادی، و نیز کاهش بی‌عدالتی‌های اقتصادی فرامرزی و بین‌المللی و  همچنین نحوه برخورد با محیط زیست هم عمده شده‌اند. با این همه،  در این سال‌ها کم و بیش در این باره بحث بوده  که چرا رشد اقتصادی در کشورهای صنعتی مادر با نوسان و پسرفت مواجه شده و در سطحی محدود باقی می‌ماند.
 
از نوامبر سال گذشته که لری سامرس، وزیر سابق دارایی آمریکا سخنرانی قابل اعتنایی در این زمینه در اجلاس صندوق بین‌المللی پول کرد و رشد اقتصادی ناچیز، سطح اشتغال‌ و اشتغال‌زایی اندک و نرخ پایین سود مبنا که در یک صدسال گذشته سابقه نداشته است را شاخصه‌های پایدار نظام سرمایه‌داری غرب معرفی کرد بحث‌ها در باره مسائل مربوط به چرایی پسرفت رشد اقتصادی در غرب بیش از پیش بالا گرفته است.

در دهه‌های گذشته معمولا زمانی که سرمایه‌داری از  جمله به خاطر اشباع بازار به رکود می‌افتاد و رشد سقوط می‌کرد،  نوآوری‌ها و کشف‌های جدید علمی به برآمد رشته‌های نوین تولیدی کمک می‌کردند و در تلفیق با  تدابیر بانکی و بودجه‌ای و پولی (و بعضا جنگ‌ها)  دوباره رونق را دامن می‌زدند.

یک تناقض محوری سرمایه‌داری معمولا تلاش برای بی‌نیازی از نیروی کار و کاهش هزینه‌های کار از یک سو و در عین حال نیاز به خرید و مصرف هر چه بیشتر آحاد جامعه بوده است. به عبارتی اتوماتیزه‌شدن هر چه بیشتر تولید و  حذف اشتغال‌های انسانی در نگاه اول برای سرمایه سودآور است، اما با کاهش اشتغال و سقوط قدرت خرید جامعه مصرف هم کاهش پیدا می‌کند و سیستم تولید کالا به این یا آن میزان به رکود می‌افتد. در یکی دو دهه اخیر تلاش شد از رهگذر پمپاز مالی و اعتباری به جیب مردم و بدهکارکردن آنها به نظام بانکی (اعطای وام ارزان، اعطای چندین کارت اعتباری به هر نفر، فروش کالا به صورت دم قسط و ... ) مردم به سوی خرید و مصرف بیشتر سوق داده شوند، اما بحران مالی و بانکی اخیر نشان داد که این راهکار به بن‌بست می‌رسد و کار را بدتر می‌کند.

تناقض یادشده البته از رهگذر دیجیتالیزه‌شدن تولید و درهم‌تنیدن اقتصاد جهان (انتقال تولید به مناطق ازرانتر از لحاظ نیروی کار و عوارض محیط زیست و ...)  ابعاد گسترده‌تری به خود گرفته است.

تا آنجا که به دیجیتالیزه‌شدن برمی‌گردد، سابقه نداشته است که انبوهی از کالا در کوتاه‌ترین زمان ممکن و با حداقل نیروی انسانی تولید شود. این نیز هست که شماری از کالاهایی را که قبلا قابل فروش بودند و تولید آنها جزیی از تولید ناخالص ملی به شمار می‌آمد، امروز از رهگذر دیجیتالیزه‌شدن به خدماتی رایگان بدل شده‌اند که به سادگی و بدون هزینه در دسترس همگان است. زمانی یک دائره‌المعارف خوب قیمتی گزاف داشت، ولی امروز اطلاعات آن  به رایگان در اینترنت موجود است. در مورد موزیک و موسیقی و عکس و تصویر نیز همین قصه است. استفاده از تلفن زمانی شاخه‌ای قوی در درآمدها و فعل و انفعالات اقتصادی به شمار می‌آمد، حالا با اسکایپ و وایبر و مبلغی ثابت در ماه چندین و چند برابر گذشته تماس تلفنی برفرار می‌شود بدون آن که ذره‌ای درآمدزایی و افزایش تولید ناخالص ملی از آن حاصل شود...

به عبارتی برخی از اجزای تولید ناخالص ملی امروز از رهگذر دیجیتالیزه‌شدن و رایگان‌شدن شماری از کالاها و خدمات، از آن حذف شده‌اند و لذا از این رهگذر هم دیجیتالیزه‌شدن به این یا آن میزان در کاهش رقم تولید ناخالص ملی سهیم است.

•• یک چاره (سطحی؟) برای افزایش رشد اقتصادی و بالابردن نرخ  تولید ناخالص ملی و تبعا کاهش نسبی ارقام بدهی‌های دولت‌، راهکاری است که اتحادیه اروپا در پیش گرفته است. از اول سپتامبر امسال درآمدهای ناشی از روسپیگری، خرید و فروش مواد مخدر و اسلحه نیز در محاسبه تولید ناخالص ملی لحاظ می‌شوند.

برای مثال در آلمان ۴۰۰ هزار روسپی (مجاز و غیرمجاز) مشغول به کارند، که ۵ درصد آنها مرد هستند. بنا به محاسبات  اداره آمار آلمان این رشته سالانه ۶ / ۱۴ میلیارد یورد درآمدزایی دارد که اگر هزینه‌های آن (اجاره روسپی‌خانه‌، دستمزدها، لباس روسپی و کاندوم و ...) از آن کسر شود مبلغی معادل ۳ / ۷ میلیارد یورو ارزش ناخالص تولیدشده است که حدود ۳۳ صدم درصد تولید ناخالص ملی المان است.

برای اولین بار همچنین قاچاق مواد مخدر و سیگار نیز جزیی از تولید ناخالص ملی به حساب می‌آید. با توجه به دست‌خالی بودن آمارگران در این زمینه چاره توسل به سطل زباله‌هاست! اتحادیه فروشندگان سیگار در آلمان ماهانه ده‌ها هزار جعبه سیگار از درون زباله‌ها بیرون می‌کشد و با بررسی علائم مالیاتی آنها درصد سیگارها قاچاق را به طور تخمینی محاسبه می‌شود. این تخمین‌ها حاکی از آن است که سالانه سه میلیارد نخ سیگار قاچاق در آلمان دود می‌شود که معادل از دست رفتن ۴ میلیارد مالیات برای دولت است، ولی به هر حال رقم تخمینی یادشده از سپتامبر جز تولید ناخالص ملی محاسبه می‌شود.

در مورد محاسبه مواد مخدر مصرف شده هم از طریق پرسش از شهروندان (۹ هزار نفر در سال) میزان مصرف این مواد و درآمدهای آن حدودا محاسبه می‌شود. این مبلغ حدودا نزدیک به سه میلیارد یورو برآورد می‌شود که یک دهم درصد تولید ناخالص ملی آلمان در سال ۲۰۱۳ (۲۷۸۵ بیلیون یورو) است.

البته هزینه‌های مربوط به تحقیق و توسعه علمی و صنعتی هم از این پس جزیی از تولید ناخالص ملی به حساب خواهند آمد. همه این اضافات سبب می‌شوند که تولید ناخالص ملی کشورهای اتحادیه اروپا در ارقام رشد معینی را شاهد باشد و بدهی‌های آنها به طور قیاسی کمی کوچکترو کم‌اهمیت‌تر به نظر برسد. طبق قرارداد ماستریخت بدهی‌های کشورهای عضو اتحادیه نباید بیش از ۶۰ درصد تولید ناخالص مالی باشد و بدهی  ایجادشده در سال نیز هم از سه درصد تولید ناخالص ملی فراتر نرود، امری که در سال‌های اخیر رعایت نشده و مواردی مثل یونان و اسپانیا و حتی فرانسه و ایتالیا نقض فاحش آن را به نمایش گذاشته‌اند.

با این همه،  بحث مربوط به کاهش رشد اقتصادی و تولید ناخالص ملی به نظرنمی‌رسد که با تدابیر جدید و بحث‌انگیز اتحادیه اروپا فیصله‌ بیابد. شماری از اقتصاددانان می‌گویند که باید منتظر تحولات (منفی؟) و بحث‌های بیشتر در این باره بود.

10.8.14

ترکیه در راه سقوط؟

• «ما با خانواده اردوغان دوست هستیم و رفت و آمد داریم. این حرفا چیه که اردوغان در تبلیغات انتخابی‌اش علیه شوهر من می‌زنه!» این جمله را همسر اکمل‌الدین احسان‌اوغلو بر زبان آورده. احسان‌اوغلو رقیب اصلی اردوغان در انتخابات امروز ریاست جمهوری ترکیه است. اردوغان که خودش احسان‌اوغلو را سال ٢٠٠۴ به عنوان اولین فرد از سکولار‌ترین کشور إسلامی در راس سازمان کشورهای إسلامی نشاند و نقش برجسته او در تغییر و تحول در این سازمان را هم ستود، حالا مى گوید که او بأید به‌‌ همان کار پرفسوری‌اش مشغول بأشد و سه چهار تا زبانی هم که بلد است نه به کار کشورداری که به درد مترجمی می‌خورد: «درسته که من زبون خارجی بلد نسیتم ولی یک دوجین از مترجم‌های بهتر از احسان‌اوغلو دور و برم هستند
 
اردوغان به سن احسان‌اوغلو هم گیر داده که "هفتاد سالته و پیر شدی، اینکه تو مصر دنیا اومدی هم نشون دهنده این است که ترک اصیلی نیستی. چون شعری رو اشتباه خوندی هم، معلومه که دیگًه خرف شده و به کار دولت مداری نمی‌خوری"!

سایر حملاتی که اردوغان به رقبایش می‌کند هم، علاوه بر پوپولیسم حاوی تمرکز شدید بر ارزش‌های محافظهکارانه و سنتی و ملیگرایانه است.

چند سال پیش که به گرجستان رفته بود گفته بود که من خودم یک گرجی هستیم. حالا مخالفانش با استناد به همین گفته ترک بودن او را زیر سؤال می‌برند. پاسخ اردوغان این بوده: «از قول من گفتند که من یک گرجی هستم. واقعا ببخشید، از این بد‌تر و نفرت انگیز‌تر هم گفته‌اند و مدعی شده‌اند که من ارمنی هستم، ولی مردم بدونید که من یک ترک هستم»!

نه این اظهارات نژادپرستانه، نه حرف‌های معاون اردوغان در بإره قباحت خندیدن زنان، نه سرشاخ شدن دولت با طیف گسترده هواداران جنبش مذهبی فتح الله گولن در یکی دو سال اخیر، نه جنبش‌های مدنی از نوع برآمد اعتراضی پارک گزی، نه فساد اقتصادی و اداری و فاجعه ناشئ از آن مثل کشته شدن ده‌ها معدنچی در سه ماه پیش و نه شکست‌های سیاست خارجی در بحران سوریه و... هیچکدام تأثیر عمده‌ای بر حمایت اجتماعی از اردوغان و حزب او نگذاشته‌اند.

ظاهرا تأکیدات بر ارزش‌های محافظه‌کارانه مذهبی و ملی‌گرایانه، رونق اقتصادی و کاهش فقر و فاقه، کاهش مؤلفه‌های محدودساز و غیردمکراتیک سکولاریسم خشک دهه‌های گذشته و پس را ندن ارتش به جای مناسب و واقعی خودش، به کار گیری وسیع شبکه‌ها و إمکانات تبلیغاتی دولتی و غیر دولتی و نیز ضعف اپوزیسیون از جمله عوامل تدوام حمایت‌ها از اردوغان و حزب او هستند.

با این همه، کمی جای تردید است که گفتمان و تبلیغات قطبی ساز و توام با أهانت اردوغان و حامیان او بعد از انتخابات جایی باقی بگذارد که ادعای او مبنی بر رییس جمهور همه ترک‌ها بودن را به سادگی باورپذیر کند و جامعه را از مهلکه پولاریزه شدن بیشتر برهاند.

•• أنتخاب تقریبا قطعی اردوغان به ریاست جمهوری بیش از پیش این سؤال را مطرح کرده است که آیا او به اختیارات فعلی و قسما استفاده نشده ریاست جمهوری رضایت خواهد داد و مثلا با نخست وزیر مطیعی همچون احمد داود أوغلو خود در پشت پرده همه أمور را به دست خواهد گرفت؟ یا حتی فرا‌تر خواهد رفت و با تغییر قانون أساسی سیستم را به لحاظ حقوقی هم به یک نظام ریاستی تمام عیار تبدیل خواهد کرد؟ و آیا این سیستم جدید بیشتر به نظام‌های بسته مصر و کازاخستان شبیه خواهد شد یا نظام‌های آمریکا و فرانسه؟

تا قبل از روی کار آمدن اسلام گرایان در سال ٢٠٠٢ ترکیه ٨٠ سال خود را جزئی از جهان غرب به حساب می‌آورد که قرابتی با جهان اسلام ندارد. از ٢٠٠٢ این مرز بندی شداد و غلاظ تا حدودی کم رنگ شد و ترکیه اردوغان سعی کرد خود را به عنوان پلی میان غرب و شرق معرفی کند و از سیستمی که حالا مؤلفه‌های دمکراتیک‌تر بیشتری پیدا می‌کرد (تغییر سیاست نسبت به کرد‌ها، إصلاح قوانین حقوقی و...) برای کشورهای إسلامی همسایه الگو بسازد.

هم برخی اشتباهات دولت اردوغان و هم به خصوص تعلل و مانع تراشی اتحادیه اروپا در تسریع مذاکرات مربوط به پذیرش ترکیه در این اتحادیه دست به دست هم دادند که این أیده قوام نیابد. حالا گرچه تحولات منفی ناشئ از بهار عربی الگو شدن ترکیه در جهان اسلام را که از اول هم با نفی و بدبینی حکام عرب منطقه و مقام‌های تهران روبرو شد بیش از پیش بی‌مسما کرده ولی دولت اردوغان از تأکید بر سمت گیری شرقی و إسلامی خود کوتاه نمی‌آید.

هم عضویت ترکیه در ناتو، هم پیوندهای اقتصادی پیچیده و چند لایه ترکیه با اتحادیه اروپا، هم نقش پررنگ توریسم در اقتصاد آن، هم موقعیت استراتژیک‌اش به عنوان حلقه واسط میان اروپا و خاورمیانه و هم قابل تغییر نبودن مبانی لاییک قانون أساسی این کشور از عواملی هستند که رویگردانی آن از غرب را با مرز و محدودیت‌هایی روبرو می‌کنند.

اما این‌ها تنها برای ممانعت از عقب گشت دموکراسی و دولت عرفی در ترکیه و مالا تقویت این مؤلفه‌ها کافی نیستند. قوی‌تر شدن جامعه مدنی ترکیه، برقراری آرامش و ثبات بیشتر در درون خود ترکیه از رهگذر حل منصفانه مشکل کرد‌ها و علوی‌ها و ارمنی‌ها، بازگشت ثبات و أمنیت به کشورهای پیرأمون ترکیه (عراق و سوریه و...) و به خصوص کوتاه آمدن اتحادیه اروپا از تأکید بر مؤلفه مسیحی بودن خود و نترسیدن از جمعیت بالآی ترکیه و رأی و تأثیری که با این مؤلفه بر تصمیمات اتحادیه خواهد گذاشت، و در یک کلام گشودن چشم انداز برای پذیرش این کشور به درون اتحادیه، عقب گشت ترکیه ولو که اردوغان هم بخواهد سد خواهند کرد و به دمکراتیزه شدن بیشتر آن یاری خواهند رساند. کشورهای همسایه ترکیه به شمول ایران نیز از چنین روندی به گونه‌ای مثبت متأثر خواهند شد.

3.8.14

در باره حمایت کم‌سابقه مردم اسرائیل از حمله زمینی به غزه

در خود رسانه‌ها و تحلیل‌های چهره‌های اسرائیلی اخیرا بیش از پیش بحث بر سر این است که اندکی بعد از ربوده‌شدن سه جوان اسرائیلی در ساحل غربی هم سازمان‌های امنیتی و هم دولت اسرائیل اطلاع داشتند که این سه کشته‌ شده‌اند و شاهد محکمی دال بر اینکه حماس آن‌ها را ربوده باشد هم در دست نیست.

دولت اما نزدیک به بیست روز با پنهان‌نگه داشتن اطلاعات و با استفاده از شرایط به‌وجود آمده تلاش برای درهم شکستن ساختار و امکانات حماس در ساحل غربی را آغاز کرد و دستگیری گسترده اعضای آن را به اجرا گذاشت. هدف اول این رویکرد درهم شکستن اتحاد فلسطینی‌ها و ممانعت از جا افتادن دولت وحدت ملی (حماس- ساف) بود. این دولت در صورت دوام‌اوردن و موفقیت می‌توانست حماس را به اعتدال و کشیده‌شدن بیشتر به سوی قبول رسمی موجودیت اسرائیل و تقویت روند صلح سوق دهد که البته برای دولت کنونی اسرائیل روند مطلوبی نبود.

دولت اسرائیل فکر نمی‌کرد که حماس واکنش چندانی به این سرکوب‌ها نشان دهد. حماس اما در اقدامی نسنجیده و پرمخاطره، برای آنکه به عدم واکنش به حملات اسرائیل به نیرو‌ها و امکانات خود و زندانی‌سازی کادر‌ها و اعضای خود در ساحل غربی متهم نشود به موشک‌پرانی به سوی اسرائیل روی آورد.

هم این اقدام و هم فشارهای جناح‌های راست‌گرا‌تر در درون دولت اسرائیل و حتی در خود حزب لیکود علیه نتانیاهو و وزیر دفاع او حملات هوایی (غیرمتناسب) ارتش اسرائیل به غزه را در پی آورد.

مشکل اما از آنجا فزون‌تر شد که جامعه اسرائیل بر خلاف دهه‌های قبل که چندان تمایلی به به‌کارگیری نیروی زمینی در مناقشات نداشت این بار سرخوش از کارایی گنبد آهنین که موشک‌پرانی حماس را تقریبا خنثی کرده است نگرانی چندانی از تشدید موشک‌پرانی‌های احتمالی حماس در برابر یک حمله زمینی، نداشت و حتی جناح‌های معتدل‌تر دولت را برای انجام آن زیر فشار گذاشته است.

هستند فعالان صلحی در اسرائیل که به طعنه می‌گویند گنبد آهنین به نقیض صلح و آتش‌بس بدل شده است.

این نیز هست که تبلیغات پررنگ و اغراق‌آمیز رسانه‌ای در باره خطر ناشی از شبکه تونل‌های حماس هم در حمایت بالای هشتاد درصد جامعه اسرائیل از حمله زمینی و گسترش عملیات در غزه تاثیر عمده‌ای داشته است.

السویه بودن شمار بالآی قربانیان غیرنظامی فلسطینی و ابعاد وسیع ویرانی و آوارگی در غزه برأی مردم اسرائیل و عدم تأثر آنها از این جنایات معمولا با این استدلال توجیه می‌شود که «ارتش ما أخلاقی‌ترین ارتش جهان است و مرگ و ویرانی در غزه به این خاطر است که حماس از مردم به عنوان سپر دفاعی استفاده می‌کند، مردم هم صف خود را از حماس جداً نمی‌کنند و به سرنگونی آن کمک نمی‌کنند».

 ورأی این «استدلال‌ها» این نیز هست که عملیات انتحاری حماس و گروه‌های مشابه در درون خاک اسرائیل در دهه پیش و کشتن شهروندان عادی إسرائیلی هم بی‌تأثیر بر تشدید خشونت گرایی این جامعه نبوده است.

 اما بسیاری از لیبرال‌ها و صلح خواهان اسرائیل عامل مهم دیگری را هم در این رابطه ذکر می‌کنند. از نظر آن‌ها تدوام اشغالگری خواه ناخواه بر أخلاق و روحیات جامعه اشغالگر هم تأثیرات منفی می‌گذارد و مرز و محدودیت‌های أخلاقی آن را شناور می‌کند.

 اخیراً یولی نوواک، یکی از خلبان‌های منتقد در ارتش اسرائیل با انتشار مقاله‌ای  توضیح داد که ١٢ سال پیش استفاده از یک بمب هزار کیلویی برأی حمله به خانه صلاح شهاده در نوار غزه موجی از سؤال و مخالفت در ارتش و بخشی از جامعه اسرائیل برانگیخت. شهاده از رهبران شاخه نظامی حماس بود و کشتن او در خانه آش توسط یک بمب هزار کیلویی جان ١۴ نفر از مردمی که در أطراف خانه او زندگی می‌کردند (به شمول هشت کودک) را هم گرفت.

کمیسیونی که ارتش برأی بررسی این حمله تشکیل داد چند ماه بعد به این نتیجه رسید که حمله اشتباه بوده و سازمان‌های اطلاعاتی در بإره سکونت شهروندان عادی در أطراف خانه او اطلاع دقیقی آرائه نکرده بودند.

 ٧ سال بعد (٢٠٠٩) اما در جریان حملات هوایی اسرائیل به نوار غزه استفاده از بمب‌های هزار کیلویی امرئ عادی شد و این بار عادی‌تر، بدون آنکه اعتراض چندأنی از درون ارتش و جامعه اسرائیل بلند شود. یولی نوواک، و نه تنها او، این تحول رفتاری را از جمله نشانه‌‌های بارز پست رفت أخلاقی جامعه اسرائیل می‌داند.


 البته در کنار این عوامل مؤلفه‌های أخلاقی، شهروندی و فرهنگی أنبوه مهاجران یهودی که بعد از فروپاشی شوروی از بلوک شرق سابق به اسرائیل آمده‌اند و نقشی که آن‌ها در تقویت احزاب شدیدا راستگرا و نیز در توسعه بی‌حد و حساب شهرک‌ها در مناطق فلسطینی داشته‌اند نیز عامل کم أهمیتی در رفتار کنونی جامعه اسرائیل نیست.